کاشکی اشک مرا می دیدی
این سماور جوش است
پس چرا می گفتی
دیگر این خاموش است؟!
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زود تر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کمک کن
دست هایت:
سینی نقره ی نور
اشک هایم:
استکان های بلور
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آمادست
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز